معنی مراقبت کردن

لغت نامه دهخدا

مراقبت کردن

مراقبت کردن. [م ُ ق َ / ق ِ ب َ ک َ دَ] (مص مرکب) نگاه داشتن. (یادداشت مؤلف). نگهبانی ونگهداری کردن. || مواظبت کردن. پاییدن.


مراقبت

مراقبت. [م ُ ق َ / ق ِ ب َ] (ازع اِمص) مراقبه در تمام معانی. رجوع به مراقبه و نیز مراقبه شود. || مواظبت: چون صاحب رای بر این نسق به مراقبت احوال خود پرداخت در همه ٔ اوقات گزاردن کارها در قبضه ٔ تصرف خود تواند داشت. (کلیله و دمنه). دو طرف در اکرام ایشان مراقبت نمود یکی رعایت حقوق تاش... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 75). || حراست. نگهبانی. حفاظت. حفظ: در مراقبت حق به لائمه ٔ خلق و گفت و گوی لشکر التفات ننماید. (المعجم، از فرهنگ فارسی معین). || چشم داشت. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). رجوع به مراقبه شود. || (در اصطلاح نجوم) طلوع کردن رقیب کوکبی افقی از مشرق به هنگامی که این کوکب در مغرب غروب کند. (المعجم، ص 48). || (در اصطلاح عرفا) مراقبت نگاه داشتن دل است از بدی ها؛ برخی گفته اند مراقبت آن است که بدانی که آفریدگار عز اسمه بر هر چیزی توانا و قادر است، و نیز گفته اند: حقیقت مراقبت آن است که خدای را به نحوی پرستش کنی که گوئی او در برابر دیدگان تو حاضر و ناظر است و اگر تو اورا نمی بینی او ترا می بیند. بعضی از اهل اشارت گفته اند که: مراقبت دو گونه است: یکی مراقبت عام است و آن ترس از خدای تعالی است دیگری مراقبت خاص است که امیدواری است به خدا. (از خلاصه السلوک). و در اسرار الفاتحه آمده که: مراقبت عبارت است از مراعات سر به ملاحظه ٔ حق. ابراهیم خواص گوید: مراقبت خلوص باطن است باخدای تعالی در آشکار و پنهان. دیگری گوید: مراقبت بیرون شدن نفس است از حول و قوه ٔ خود و انتظار لطف و رضای او داشتن و روی بازگردانیدن از غیر او. (از کشاف اصطلاحات فنون). مراقبه: استدامه علم العبد باطلاع الرب علیه فی جمیع احواله. (تعریفات): یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فروبرده و در بحر مکاشفت مستغرق گشته. (گلستان سعدی). || (در اصطلاح عروض) مراقبت آن است که سقوط یکی از دو حرف با ثبوت دیگری متلازمان باشند؛ یعنی دو حرف نه با هم ساقط شوند و نه باهم ثابت باشند، و این اسم از مراقبت کواکب افقی گرفته اند: و چون حقیقت مراقبت معلوم شد بدان که مراقبت قایم است میان یاء مفاعیلن و نون آن در نوع مسدس از بحر هزج اخرب، و خاص در این نوع بعد از مفعول یا مفاعیل آید به سقوط نون، یا مفاعلن آید به سقوط یاء؛ و در مسدس این نوع به هیچ وجه بعد از مفعول مفاعلین سالم نیاید. (از المعجم ص 48).

فارسی به انگلیسی

مراقبت‌ کردن‌

Care, Police, Proctor, Watchdog

مترادف و متضاد زبان فارسی

مراقبت کردن

مواظبت کردن، نگهداری کردن، حفاظت کردن، حراست کردن، نگهبانی دادن


مراقبت

پاس، ترصد، ترقب، توجه، تیمارداشت، حفاظت، دقت، دیده‌بانی، رعایت، محارست، مراعات، مواظبت، ناظری، نظارت، نگاهبانی، نگهداری، نیوشه، نگهبانی کردن، مواظبت کردن

حل جدول

مراقبت کردن

پرستاری، نگهداری


مراقبت

پرستاری، محافظت

حراست

یتاق

فارسی به ایتالیایی

مراقبت کردن

sorvegliare

vigilare


مراقبت

sorveglianza

فارسی به عربی

مراقبت کردن

ساعه یدویه

فارسی به آلمانی

مراقبت کردن

Beachtenuhr (f), Bewachen, Uhr (f)

فرهنگ معین

مراقبت

نگاهبانی، دیده بانی کردن. [خوانش: (مُ قِ بَ) [ع. مراقبه] (مص. ل.)]

فرهنگ عمید

مراقبت

نگهبانی کردن، زیر نظر قرار دادن،
دیدبانی، نگهبانی،
(تصوف) توجه کامل داشتن سالک نسبت به حق،

معادل ابجد

مراقبت کردن

1017

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری